چون معتقدم هیچ دوستی را حتی اگر مضر باشد نباید در زیر پا فشرد . آن را به کانال آب می اندازم و شاهد نفوذ آب بر آتش می شوم . شناور شدن فیلتر در آب نقطه عطفی در زندگی اوست . شاید موشی ساعاتی دیگر لب بر آن فیلتر سیگاری بگذارد که لبان من بر آن بوده و بچشد و حس کند طعم سس و سیر و کالباس و تنباکو و روغن سوخته پیراشکی و نسکافه رژ لب ارزان قیمت و جوهر استامپ شرکت سرمایه گذاری.......
بلند شدم و براه افتادم . خیره بر خط زرد رنگ. خط جدایی پیاده و سواره . در افکار خودم می غلتیدم که دستان نحیفی از پشت مرا بغل کرد و به هم فشرد با نگاه به پشت او را شناختم ." نوشین" بود دوست دوران تحصیل در" مرکزعلمی کاربردی" حضورش به موقع بود . بعد از قضای شکم نوبت قضای دل بود و حرف زدن آن نیاز مبرم انسان حرف زدن جویدن دل و مغز است . فقط حیف علیرغم تصور اکثریت مردم هزینه گرانی دارد .با نوشین از همه سخن گفتیم و حرف زدیم تا میدان هفت تیر . حزن انگیز ترین نقطه تهران در ذهن من ,یاد آور خرید و پروب مانتو آن هم برای قدی کوتاه و بشدت چاق , بازوانی چنان قطور که در هیچ آستینی جا نمی شود اندامی بدون برجستگی باسن و سینه درست مانند یک بشگه بدون برجستگی و فرو رفتگی , توده ای چربی و دنبه که فقط بدرد چرب کردن سبیل گربه های گرسنه می خورد .بی هدف بدنبال "نوشین" روان بودم. داخل یک "کافی نت" شدیم . " کافی نت" یاد آور ثبت نام و انتخاب واحد دوران دانشگاه برای من بود . با ورود ما مسئول "کافی نت" مانند جغد خواب آلود دانا سر خود را از پشت مانیتور بیرون کشید و از سر تا پای ما را " اسکن" کرد و در پایان نگاهش بدنبال من پایدار ماند . به گمانم او هم گربه ای گرسنه دنبه وچربی است. بعد از نشستن نوشین مسنجر را باز کرد با دادن آدرس وارد دنیای مجازی شد و شروع کرد به "چت" . دنیایی متفاوت از دنیای واقعی . با هر کلیک و باز شدن یک پنجره یک آشنایی , یک دوستی , یک گفتگوی بدون ترس , بدون واهمه , بدون عواقب . وبا یک کلیک دیگر و بسته شدن پنجره پایان دوستی و آشنایی بدون درد , بدون رنج , بدون عوافب احساسی و اجتماعی . نوشین در مقابل درخواست" وب کم " از طرف مقابل چهره من و اندام خودش را نشان می داد . تو گویی از ترکیب من و او موجودی قابل تحمل ساخته می شد زشتی ها را به کنار می گذاشتیم زیبایی ها را ترکیب می کردیم و در بعضی از مواقع عروسک پشمالوی کوچک داخل کیف خود را در مقابل "وب کم " نشان می داد بجای خودش. دیدار آن روز من با نوشین شروعی بود برای ورود من به جهان مجازی.
ادامه دارد
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: داستان تخیلی و تنرسناک ، ،
برچسبها: