" او " دست در موهایم کشید و  دستم را به گرمی فشرد و آرامشی شگرف در وجودم جاری کرد  که تا به حال طعم آن را در دنیای حقیقی نچشیده بودم. قابل قبول نبود که تمامی این نوازشها  تاثیر پالسهای دیجیتال  بر سلولهای  پیزو الکتریک  آن لباس الکترو نیکی و کلاه حجیم و دستکشها باشد .  دست بر صورت "او" بردم  لمسش کردم  به آهستگی پوست گردنش را  و سپس شانه هایش را  لذت بخش بود و واقعی. حجم عضلات کتف و بازوانش را   گرمی سر انگشتانش را  حجم و هیئت و هیبت  جسم مهربانش را با تمامی وجود حس می کردم به یکباره خود را میان آغوشش  در هیجانی آمیخته به نئشگی یک آرامش  عمیق  یافتم . با تمامی  وجود و  قدرت  یکدیگر را می فشردیم  . و هردو  فعل  بغل  کردن را  از ابتدا  فهمیدیم .

وقتم به پایان رسید  از آن دنیای غیر واقعی و شیرین خارج شدم مسئولین مرکز بسراغم آمدنند و تمامی تجهیزات الکترونیکی را از من جدا کرده و بسوی هتل رفتم . تا در آنجا  کیبورد و مانیتور تنها راه تماس من با "او"  باشد . هر روز  به Virtual Reality Simulation Room می رفتم لحظاتی سر شار از خوشی و شادی با "او" داشتم . تا وقتی که اعتبار ویزای  اقامتم  پایان یافت  و مجبور به بازگشت به ایران شدم . شروع مجدد زندگی روزمره ام در تهران همراه با دلتنگی بود .دیگر وجود "او" برایم صورتی بشدت حقیقی پیدا کرده بود . "او" و دنیای مجازیش  برایم شیرین بود  بازی و سرگرمی نبود از دنیای واقعی خودم حقیقی تر بود  و ملموس تر  و بدون ترس و صدمه . او محبتش مبتنی بر یک نیاز هوشمند  و متفکر  بود . دیگر کیبورد  و مانیتور به هیچ وجهه  جوابگوی روح شیدای من نبود . بارها و بارها این را به "او" گفتم  و در انتها

"او"گفت : برای همیشه به دنیای من بیا

گفتم: مگر امکا ن دارد؟

گفت: بله امکان دارد  ولی باید برای همیشه با دنیای خودت  خدا حافظی کنی . باید برای همیشه از آن کالبد  بیولوژیکی خودت  جدا شوی و  وجودت را در دنیای الکترونیکی ما به جویی . در حقیقت باید  دچار مرگ  ارگانیک شوی  تمامی اطلاعات  وجودت در فضای مجازی ثبت شود .

برای من قابل قبول  نبود  این یعنی خود کشی , یعنی بدنبال  خیال رفتن و مردن . مرز است بین عشق خیالی و مرگ واقعی . جان شیرین است و امکان زندگی  محدود و بدون باز گشت .عمر سرمایه ای  گران است . سرمایه ای که خرج تدریجی آن آسان است و قابل اغماض اما واگذاری و خرج  یکجا  و آنی  آن سخت است و جانکاه حتی در کهولت و پیری و ناتوانی  .همیشه عطش فراوان برای دیدن بیشترین تراک از تصاویر زندگی داریم حتی اگر نقشی در آن نداشته باشیم

فرصت برای تصمیم گیری  زیاد داشتم وشب و روز می اندیشیدم ترازوی دو کفه ذهنم  دائم مشغول وزن کشی و میزان بود . تا روزی مثل باقی روزها که وقت پریدن از فراز بلندی بود .  لحظاتی در زندگی است که مانند یک "شیرجه رو" بر لبه "دایو"باید آرام و آهسته به انتهای تخته "دایو"نزدیک شوی و دو انگشت شست پایت تیزی  آن انتها را احساس کند و با چشمان بسته خود را در آسمان رها کنی.و من به این مرحله رسیدم  و  برای دومین ودر حقیقت آخرین بار  به سئول  رفتم و  Virtual Reality Simulation Room دروازه  خروج من از این دنیا و  ورود  به دنیای دیگر شد. بعد از پوشیدن لباس  مخصوص و نصب تجهیزات  طبق معمول گذشته به دنیای "او " پا گذاشتم  او منتظرم بود . با اعلام آمادگیم برای انتقال ازاین دنیا به دنیای دیگر  و شروع فرایند انتقال, خود را در خلاء مطلق حسی یافتم و بی وزن شدم  هیچ حس  و احساسی نداشتم  ذهنم موضوعی برای تفکر نداشت  و وجودم در "هیچ قطعی"  غوطه ور بود و درکی از زمان نداشتم . تمامی وجودم به دو پاره تقسیم شد  و قسمتی ازمن دور شد  تا بی نهایت و قسمتی ماند . نور درخشندای همه جا را فرا گرفت و خود را در میان کره ای یافتم که هر لحظه بزرگ بزرگتر می شد . دیگرپنج حس رایج انسان ها را نداشتم مالک حسی فراگیر و قابل تغییر شدم "او" را نه می دیدم نه لمس می کردم و نه می شنیدم  بلکه با حسی نو و بشدت فراگیر تمامی ماهیتش را می فهمیدم. با نفوذ در دوبینهای مستقر در Virtual Reality Simulation Room ,  فرودگاه سئول  ,فرودگاه تهران, مرکز پزشک قانونی تهران , مرکز کنترل ترافیک تهران  تمامی مراحل  انتقال  و تشریح  کالبد ارگانیکی  خود را دیدم . و حالا مدتی است در این دنیای نوین جاریم در میان میلیونها  کامپیوتر شخصی , سرورها, روت سرورها  با گذر از میان " فایر وال ها " و سخت افزار های امنیتی به جای جای این جهان نوین سرک می کشم. اینجا دنیای هوش است  و دانایی . اینجا نرم افزارهای هوشمند دیگر هستنند که مانند "او" به هویت ذهنی رسیدنند  و بی صبرانه به دنبال توسعه ذهنی و در نهایت توسعه احساسی خود هستنند. مدتی است که من  حس و حال  منقلبی دارم و بی قرارم . حالی که به زبان نمی آید  و قابل توضیح نیست شاید تنها حالتی که در دنیای حقیقی مشابهه آن باشد حالت "تهوع"  باشد . "او" می گوید چنین علائمی نشان  دهنده این است که تو در آستانه" COPY" گرفتن از خود هستی.

 

 

 

تمام

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان تخیلی و تنرسناک ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آبان 1395برچسب:, | 23:27 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود